در سالهای اولیه عرضه کنسول ایکسباکس 360 بود که اولین نسخه Gears of War بهعنوان بازی انحصاری آن منتشر شد و توانست به موفقیت فوقالعادهای برسد؛ کلیف بیلیزینسکی و تیمش در اپیک گیمز، شوتر سومشخصی خلق کرده بودند که اصلا اغراق و دروغ نیست اگر بگوییم استانداردهای جدیدی برای این سبک تعریف کرد و با مبارزات فراموشنشدنی، سیستم سنگرگیری فوقالعاده و حتی روایت داستانی با محوریت شخصیتهای شدیدا دوستداشتنی چون مارکوس فینیکس، به یکی از بهترین بازیهای آن دوره تبدیل شد. دنبالههای این مجموعه هم تا حد خیلی زیادی موفقیتهایش را تکرار کردند تا سری Gears of War، به یکی از بزرگترین انحصاریهای حالحاضر مایکروسافت تبدیل شود.
چندی پیش بود که این شرکت، تصمیم گرفت تا این مجموعه را حتی بیش از پیش گسترش بدهد و به همین دلیل حتی نسخه آخرش یعنی Gears 5، با اسمی خلاصهتر منتشر شد تا نامگذاری دیگر بازیهای مرتبط با این مجموعه هم در آینده راحتتر باشد؛ سیاستی که در راستای آن شاهد اثری مثل Gears POP برای گوشیهای موبایل بودیم و در جدیدترین تجربه مرتبط با آن، Gears Tactics اخیرا منتشر شده است که بازی در سبک استراتژی تاکتیکی است. اما آیا چنین اثری لایق یدک کشیدن نام بزرگ Gears است؟ پیشنهاد میکنم ابتدا بررسی ویدیویی بازی را تماشا کنید تا بعد مفصل در مورد آن صحبت کنیم:
دانلود ویدیو از آپارات | تماشا در یوتیوب
کاربرانی که نسخههای آخر و ساختهشده توسط کوالیشن مجموعه Gears را بازی کردهاند، قطعا با شخصیت کیت دیاز آشنایی دارند. Gears Tactics داستان پدرِ این شخصیت یعنی گیبریل دیاز را تعریف میکند و وقایع آن، حکم یک پیشدرآمد را برای نسخه اول مجموعه دارند. یک سال پس از Emergence Day، یعنی روزی که در آن لوکاستها پا به دنیای انسانها گذاشتند، ریچارد پرسکات، رییس کوالیشن، دستور شلیک Hammer of Dawn را برای از بین بردن این موجودات صادر میکند. در این بین پرسکات همچنین گروههایی را به شهرهای مختلف اعزام کرده تا پس از شلیک همر آو داون، به سطح شهر بروند و بازماندههای لوکاستها را از بین ببرند. یکی از این گروهها که با اسم تیم آلفا شناخته میشود، همان گروهی است که رهبری آن را گیبریل دیاز برعهده دارد. با این حال چند ساعت مانده به شلیک وحشتناک همر آو داون، گیبریل ماموریتی ویژه دریافت میکند تا بههمراه سید، برای بهدست آوردن یک سری مدارک محرمانه اقدام کنند؛ مدارکی که پیدا شدنشان همانا و ماموریت یافتن گیبریل و سید برای کشتن موجودی به اسم اووکان هم همانا. اووکان بهعنوان آنتاگونیست اصلی بازی، موجودی است که نقش کلیدی برای لوکاستها دارد و از بین رفتنش، میتواند کمک زیادی به نابودی آنها کند.
در سری Gears of War، همواره شاهد روایت داستانی پرجزییات با تاکیدی خاص روی شخصیتپردازی کاراکترها بودیم و درست است که شخصا هم ابتدا خیلی انتظاری از Gears Tactics برای موفق بودن در این جنبه نداشتم، ولی واقعیت بازی در این زمینه یک سورپرایز بزرگ است. معمولا بازیهای سبک استراتژی تاکتیکی خیلی تاکید ویژهای روی داستان نمیکنند و مخاطبانشان هم انتظار زیادی از این حیث ندارند ولی ساخته استودیو اسپلشدمیج مثل اجداد شوتر سومشخص خودش در این زمینه حرفهای زیادی برای گفتن دارد. پس از مقدمهای که بالاتر هم به آن اشاره کردیم، داستان بازی به تلاشهای گیبریل و سید برای از بین بردن اووکان مربوط میشود اما در این بین، آنچه که روایت اثر را ارزشمند میکند وجود اتفاقات غیرمنتظره و پیچشهای داستانی است که مخصوصا اگر طرفدار مجموعه باشید و داستان نسخههای دیگر آن در ذهنتان نقش بسته باشد، از آنها لذت بیشتری هم خواهید برد؛ چرا که بهعنوان یک پیشدرآمد، Gears Tactics خیلی خوب به برخی سوالهایی که ممکن است همه ما در مورد وقایع قبل از قسمت اول مجموعه داشته باشیم جواب میدهد و این کار را همزمان به شکلی سورپرایزکننده و در عین حال منطقی انجام میدهد تا هم داستانی که بهنوعی ادامهاش را میدانیم جذاب باقی بماند و هم اینکه تناقضی با وقایعی که قرار است در آینده رخ دهند نداشته باشد.
داستان بازی بسیار پرجزییاتتر از چیزی است که از یک بازی استراتژی تاکتیکی انتظار داریم و واقعا حکم برگی از دفتر کلی روایت سری Gears را داردبه پیچیدگیها و سورپرایزهای داستانی بازی، باید شخصیتپردازی خوب کاراکترهای جدید آن و همینطور ارجاعاتی را که دارد هم اضافه کنیم. نمیخواهم چیزی از این جنبههای داستان بازی اسپویل کنم تا جذابیت آنها برایتان حفظ شود ولی در همین حد بدانید که باید خودتان را برای اتفاقات جالب و غیرقابل پیشبینی مختلفی در طول داستان بازی آماده کنید. در مجموع، داستان Gears Tactics حرفهای خیلی زیادی برای گفتن دارد و با اینکه در ابتدا همهچیز صرفا تلاش گیبریل و دوستانش برای کشتن اووکان بهنظر میرسد، ولی این مسیر آنقدر شگفتی و اتفاقات جالب دارد که بتوانیم بازی را اثری با داستان قوی مخصوصا در این سبک معرفی کنیم.
اما در یک بازی استراتژی تاکتیکی، عامل اصلی موفقیت یا شکست آثار توانایی آنها برای ارائه یک گیمپلی درگیرکننده است؛ جایی که Gears Tactics در آن هم تا حد خیلی زیادی سربلند بیرون میآید. اگر یکی از موفقترین آثار این ژانر یعنی XCOM 2 را تجربه کرده باشید، بهمحض شروع Gears Tactics متوجه الهامهایی که بازی از آن گرفته خواهید شد. از کلیت ساختار نوبتی بازی گرفته تا مکانیکهایی مثل Overwatch الهامگرفته از سری XCOM هستند که البته، اصلا اتفاق بدی هم نیست. چرا که اولا این الهامها از یک اثر خیلی موفق گرفته شدهاند و از آن مهمتر، اینکه اسپلشدمیج توانسته یک هویت منحصربهفرد هم به Gears Tactics ببخشد و کاری کند که بازی بههیچ وجه شبیه به یک کپی صرف از ایکسکام ۲ بهنظر نرسد.
کلیت روند بازی، به این خلاصه میشود که شما در مرحله باید تعداد خاصی از نیروهایتان را کنترل کنید و در قالب یک گیمپلی نوبتی، نیروهای دشمن را از بین ببرید و ماموریتهای مختلفی را هم به پایان برسانید. یکی از بهترین ویژگیهای Gears Tactics، آزادیعمل بالایی است که برای انجام مراحل در اختیار شما قرار میدهد. به این معنی که هرچند ابتدا و مقصد نهایی هر مرحله ثابت و مشخص است، ولی مسیری که این وسط شما برای رسیدن به موفقیت طی میکنید کاملا وابسته به شخص خودتان است و میتوانید به معنی واقعی کلمه استراتژی خودتان برای انجام وظایف محولشده در مرحله را تعیین کنید. برای مثال، شما میتوانید چینش نیروهایتان را به شکلی انجام دهید که در فاصله نزدیک با داشتن اسلحههایی چون شاتگان، قدرت شلیک بالایی داشته باشند و از این طریق ترسی از نزدیک شدن به دشمنان نداشته باشید. یا برعکس میتوانید با بردن چند اسنایپر به مرحله، از فاصله دورتر بلای جان دشمن شوید و البته که ریسک آسیبپذیر بودن در فواصل نزدیک را هم بهجان بخرید.
در واقع نکته اصلی در مورد روند Gears Tactics، همین بحث تنوع بالای استراتژی و تاکتیکها در آن است که باعث میشوند بازی بهنوعی حسی شطرنجمانند داشته باشد و مجبور شوید پیش از انجام هرکاری، بهعواقب مختلف آن و همینطور عکسالعملی که دشمنتان میتواند در نوبتش به آن نشان دهد فکر کنید. در واقع Gears Tactics، با فراهم کردن یک سری مکانیکهای کاربردی از مهارتهای خاص هر نیرو گرفته تا قابلیت Overwatch و موارد دیگر، دست بازیکن را باز میگذارد تا به هر شکلی که فکر میکند بهتر است مراحل را پیش ببرد و همین موضوع، در ترکیب با نتایج اکثرا منطقی که در پی تصمیمگیریهای بازیکن رخ میدهند، باعث میشود تا گیمپلی بازی در کل ساختاری منسجم و درگیرکننده داشته باشد.
روند بازی در عین حال که تاکتیکی و نوبتی است، سرعت بالایی هم دارداز طرف دیگر، درست است که Gears Tactics یک بازی استراتژی تاکتیکی است و مبارزاتش بهشکل نوبتی انجام میشوند، اما اسپلشدمیج به شکل واقعا جالب و خوبی آن روند پرتنش، خشن و سریع همیشگی مجموعه گیرز را هم در این بازی پیادهسازی کرده است. این جنبه از بازی به لطف ویژگیهایی مثل امکان کشتن دشمنان به روشهای خشن با استفاده از ارهکردن آنها از طریق لنسر یا ضربههای خشن تمامکننده که مزایایی هم مثل امتیاز اکشن بیشتر برای اعضای تیم دارند، رخ میدهد و جدا از آن روند کلی بازی هم در عین حال که نوبتی است، ولی سرعت بالایی هم دارد! تعادلی که شاید تا وقتی خودتان بازی را تجربه نکنید قبول کردنش سخت باشد ولی خب Gears Tactics توانسته چنین تعادلی را بهوجود بیاورد که واقعا هم ارزشمند است.
جدا از پیادهسازی خیلی خوب مکانیکهای استراتژی و تاکتیکی در بازی، یک جنبه خیلی خوب دیگر Gears Tactics سیستم ارتقای شخصیت و شخصیسازی آنها است. به مرور زمان، میتوانید گروهی متشکل از سربازهای مختلف را در کنار قهرمانهایی که دارید تشکیل بدهید و با بردن آنها به میدان نبرد، XP لازم برای ارتقایشان را بهدست بیاورید. نیروها در پنج دسته کلی Vanguard، Scout، Sniper، Heavy و Support دستهبندی میشوند ولی یکی از ویژگیهای خیلی خوبی که گیرز تکتیکس در سیستم ارتقای نیروها در نظر گرفته، این است که با وجود داشتن کلاس اصلی مشخص، شما میتوانید نیروهای هر کلاس را به شکلی کاملا متفاوت از هم شخصیسازی کنید. یعنی چی؟ یعنی اینکه وقتی وارد صفحه مهارتهای یک سرباز شوید، چهار مسیر مختلف را مشاهده خواهید کرد که هر کلاس در بازی، چهار مسیر منحصربهفرد خودش را دارد. حال فرض کنید شما دو نیروی ساپورت دارید؛ بازی این امکان را برایتان فراهم کرده تا یکی از آنها را به یک نوع ساپورت تبدیل کنید و دیگری را هم در مسیری متفاوت ارتقا بدهید تا هرکدام برای یک نوع مرحله مناسب باشند. حتی این امکان فراهم است تا ترکیبی از این مهارتها را انتخاب کنید که آن هم منجر به گزینههای بیشتری برای ارتقای نیروها میشود.
به همین ترتیب با شرکت در نبردها، انجام چالشهای هر مرحله و پیدا کردن صندوقهایی که در محیط دیده میشوند، تجهیزات مختلفی برای شخصیسازی سلاح، زره یا حتی مثلا نارنجکهای نیروها هم بهدست میآورید که با استفاده از آنها میتوانید نیروهایی را که به میدان نبرید میبرید، با مجهز کردن به لوازم قدرتمند قویتر کنید. حتی ارتقاهایی صرفا ظاهری و تزئینی هم وجود دارند تا بخش شخصیسازی و ارتقای کاراکتر Gears Tactics، بیش از پیش کاملتر و پرجزییاتتر باشد. ترکیب تمام این موارد باهم، باعث میشود تا در مجموع شاهد گیمپلی سرگرمکنندهای در بازی باشیم. اینکه بتوانیم به مرور نیروهایمان را به روشهای مختلفی شخصیسازی کنیم و از مهارتهای جالبی که برایشان باز کردهایم برای پیادهسازی استراتژیهای مختلف در طول مراحل استفاده کنیم، جذابیت زیادی به بازی بخشیده و اسپلشدمیج کارش را خیلی خوب در پیادهسازی یک روند تاکتیکی واقع و درست و حسابی در بازی انجام داده است. اما با در نظر گرفتن تمام این موارد، آیا Gears Tactics اثری تماما بدون ایراد است؟ خب راستش را بخواهید خیر!
اصلیترین مشکل Gears Tactics، به بحث مراحل آن مربوط میشود. بازی در سه اکت مختلف جریان دارد که اکت اول ۶ مرحله اصلی و اکتهای دوم و سوم هم هرکدام ۸ مرحله اصلی دارند. بدین ترتیب شاهد ۲۲ مرحله مختلف هستیم که البته در بین آنها، یک سری مراحل فرعی هم وجود دارند. این مراحل البته خیلی وقتها حالت اجباری پیدا میکنند و در بهترین حالت مثلا باید ۳ تا از ۵ مرحله فرعی موجود را حتما انجام بدهید تا به مرحله اصلی بعدی دسترسی پیدا کنید. خب تا اینجا همهچیز خوب به نظر میرسد و نوید یک بازی با گیمپلی طولانی را میدهد. مشکل اما از جایی شروع میشود که بدانیم با وجود تعداد قابلقبول مراحل، تنوع آنها خیلی بالا نیست. در اکت اول و مراحل اولیه بازی، این تنوع به مراتب بیشتر است و به سبب اینکه همهچیز تازگی دارد، به هیچوجه مشکلی را احساس نمیکنیم. ولی به مرور از اکت دوم به بعد و مخصوصا در اکت سوم، مراحل کلا به چند سناریو محدود خلاصه میشوند و خیلی کم شاهد خلاقیت خاصی در طراحی آنها هستیم. مثلا در نظر بگیرید که سه مرحله فرعی اجباری را به ترتیب شامل آزادی گروگان، فرار از بمباران ضمن جمعآوری صندوق و از بین بردن منبع انرژی دشمن انجام دادهاید تا به مرحله اصلی برسید. در اینجا طبیعتا انتظار تجربهای متفاوت را دارید ولی خب در عمل این مرحله هم صرفا یک سناریو آزادی گروگان دقیقا مثل همان مرحله فرعی است که تجربه کردید! این اتفاق متاسفانه در اکتهای دوم و سوم بازی مدام رخ میدهد و بهنوعی روند و ساختار مراحل بازی روی دور تکرار میافتد.
درست است که بهسبب جذابیت ذاتی کلیت گیمپلی بازی این مشکل آنقدر هم آزاردهنده نیست ولی بازهم اگر تنوع مراحل بیشتر بود یا حتی روند بازی کمی کوتاهتر میشد تا این مشکل تکراری شدن در این حد واضح نباشد، Gears Tactics در مجموع تجربه بهتری ارائه میکرد. نکته دیگری که باید در مورد بازی در نظر داشته باشیم، این است که هوش مصنوعی آن با اینکه به شکل کلی عملکرد بسیار خوب و رضایتبخشی دارد و در خیلی از مواقع بهترین کار ممکن را در برابر تصمیم شما اتخاذ میکند، ولی گاهی هم دچار باگ میشود و مخصوصا مثلا در مراحل فرار از بمبارانها، خیلی شاهد هستیم که نیروهای دشمن دقیقا در محل فرود بمبها قرار میگیرند و به راحتی از بین میروند! البته حتی با در نظر گرفتن همه این مشکلات هم در نهایت پس از تمام کردن Gears Tactics، یک حس کلی خیلی خوب در مورد تجربه بازی داشتم و با اینکه فکر نمیکردم این نسخه از گیرز بتواند آن تجربه لذتبخشی را که چند سال پیش از XCOM 2 داشتم تکرار کند، ولی بازی در عمل واقعا در ارائه تجربهای تاکتیکی عالی عمل میکند و به همین دلیل هم تجربهاش به تمام طرفداران این ژانر پیشنهاد میشود.
سری بازیهای Gears، معمولا همیشه از نظر بصری هم آثار ارزشمندی بودند و هستند و خب اسپلشدمیج باوجود سبک متفاوت Gears Tactics، این موضوع را در این نسخه هم رعایت کرده است. از این رو اولا بازی کیفیت بسیار بالایی در زمینه طراحی محیطها، شخصیتها و جزییات بهکار رفته در آنها دارد و از طرف دیگر توانسته آن اتمسفر خاص سری گیرز را حفظ کند؛ اتمسفری تا حدودی تاریک و ترسناک که باعث میشود حتی در زاویه دوربین کاملا متفاوت بازی هم بتوانیم آن حس تجربه کردن نسخهای از این سری را دریافت کنیم. به اینها دشمنانی متنوع، صحنههای سینمایی مخصوصا در ضربههای تمامکننده و کیفیت بالای بافتها حتی وقتی که دوربین حالتی نزدیک به شخصیتها پیدا میکند را هم باید اضافه کنیم تا متوجه شویم که سازندگان در ارائه گرافیکی زیبا در بازی کاملا سربلند بودهاند. متناسب با همین ویژگیها، Gears Tactics از نظر صوتی هم تجربه موفقی است و در مجموع تجربه شنیداری و دیداری خیلی خوبی را بهارمغان میآورد. البته نکتهای که بد نیست اینجا به آن اشاره کنیم، بحث فضاهای داخلی بناها در بازی است که هر از گاهی مخصوصا در مراحل جمعآوری منابع واضحتر میشود و در این بخشها، کمی دوربین بازی آزاردهنده است و باید با چرخاندن مدام آن به طرفین زاویهای پیدا کنید که بتوانید دید نسبتا خوبی نسبت به این قسمتها داشته باشید.
جزییات گرافیکی بازی دقیقا مثل نسخههای سومشخص آن عالی و چشمنواز استبا در نظر گرفتن این موضوع که Gears POP یک بازی موبایل بود، میتوان گفت که Gears Tactics اولین تجربه جدی مایکروسافت برای ارائه نسخهای از مجموعه گیرز در سبکی به غیر از شوتر سومشخص بهحساب میآید که خب نتیجه نهایی کار، کاملا امیدوارکننده و موفق است. Gears Tactics اثری با مکانیکهای گیمپلی بسیار جذاب است که هرچند تکراری شدن مراحل آن را نمیتوان نادیده گرفت، ولی حس کلی خیلی خوبی را به مخاطب منتقل میکند. همین مساله در ترکیب با این واقعیت که بهلطف در دسترس بودن بازی از طریق گیمپس میتوان آن را با هزینهای خیلی کمتر از قیمت واقعیاش تجربه کرد، باعث میشوند تا بتوانیم تجربه Gears Tactics را به تمام طرفداران مجموعه و همچنین علاقهمندان سبک استراتژی تاکتیکی پیشنهاد کنیم و با امیدواری بیشتری، منتظر دنباله این بازی یا حتی تجربیات فرعیمانند دیگری از مجموعه Gears در آینده بمانیم.
چندی پیش بود که این شرکت، تصمیم گرفت تا این مجموعه را حتی بیش از پیش گسترش بدهد و به همین دلیل حتی نسخه آخرش یعنی Gears 5، با اسمی خلاصهتر منتشر شد تا نامگذاری دیگر بازیهای مرتبط با این مجموعه هم در آینده راحتتر باشد؛ سیاستی که در راستای آن شاهد اثری مثل Gears POP برای گوشیهای موبایل بودیم و در جدیدترین تجربه مرتبط با آن، Gears Tactics اخیرا منتشر شده است که بازی در سبک استراتژی تاکتیکی است. اما آیا چنین اثری لایق یدک کشیدن نام بزرگ Gears است؟ پیشنهاد میکنم ابتدا بررسی ویدیویی بازی را تماشا کنید تا بعد مفصل در مورد آن صحبت کنیم:
دانلود ویدیو از آپارات | تماشا در یوتیوب
کاربرانی که نسخههای آخر و ساختهشده توسط کوالیشن مجموعه Gears را بازی کردهاند، قطعا با شخصیت کیت دیاز آشنایی دارند. Gears Tactics داستان پدرِ این شخصیت یعنی گیبریل دیاز را تعریف میکند و وقایع آن، حکم یک پیشدرآمد را برای نسخه اول مجموعه دارند. یک سال پس از Emergence Day، یعنی روزی که در آن لوکاستها پا به دنیای انسانها گذاشتند، ریچارد پرسکات، رییس کوالیشن، دستور شلیک Hammer of Dawn را برای از بین بردن این موجودات صادر میکند. در این بین پرسکات همچنین گروههایی را به شهرهای مختلف اعزام کرده تا پس از شلیک همر آو داون، به سطح شهر بروند و بازماندههای لوکاستها را از بین ببرند. یکی از این گروهها که با اسم تیم آلفا شناخته میشود، همان گروهی است که رهبری آن را گیبریل دیاز برعهده دارد. با این حال چند ساعت مانده به شلیک وحشتناک همر آو داون، گیبریل ماموریتی ویژه دریافت میکند تا بههمراه سید، برای بهدست آوردن یک سری مدارک محرمانه اقدام کنند؛ مدارکی که پیدا شدنشان همانا و ماموریت یافتن گیبریل و سید برای کشتن موجودی به اسم اووکان هم همانا. اووکان بهعنوان آنتاگونیست اصلی بازی، موجودی است که نقش کلیدی برای لوکاستها دارد و از بین رفتنش، میتواند کمک زیادی به نابودی آنها کند.
در سری Gears of War، همواره شاهد روایت داستانی پرجزییات با تاکیدی خاص روی شخصیتپردازی کاراکترها بودیم و درست است که شخصا هم ابتدا خیلی انتظاری از Gears Tactics برای موفق بودن در این جنبه نداشتم، ولی واقعیت بازی در این زمینه یک سورپرایز بزرگ است. معمولا بازیهای سبک استراتژی تاکتیکی خیلی تاکید ویژهای روی داستان نمیکنند و مخاطبانشان هم انتظار زیادی از این حیث ندارند ولی ساخته استودیو اسپلشدمیج مثل اجداد شوتر سومشخص خودش در این زمینه حرفهای زیادی برای گفتن دارد. پس از مقدمهای که بالاتر هم به آن اشاره کردیم، داستان بازی به تلاشهای گیبریل و سید برای از بین بردن اووکان مربوط میشود اما در این بین، آنچه که روایت اثر را ارزشمند میکند وجود اتفاقات غیرمنتظره و پیچشهای داستانی است که مخصوصا اگر طرفدار مجموعه باشید و داستان نسخههای دیگر آن در ذهنتان نقش بسته باشد، از آنها لذت بیشتری هم خواهید برد؛ چرا که بهعنوان یک پیشدرآمد، Gears Tactics خیلی خوب به برخی سوالهایی که ممکن است همه ما در مورد وقایع قبل از قسمت اول مجموعه داشته باشیم جواب میدهد و این کار را همزمان به شکلی سورپرایزکننده و در عین حال منطقی انجام میدهد تا هم داستانی که بهنوعی ادامهاش را میدانیم جذاب باقی بماند و هم اینکه تناقضی با وقایعی که قرار است در آینده رخ دهند نداشته باشد.
داستان بازی بسیار پرجزییاتتر از چیزی است که از یک بازی استراتژی تاکتیکی انتظار داریم و واقعا حکم برگی از دفتر کلی روایت سری Gears را داردبه پیچیدگیها و سورپرایزهای داستانی بازی، باید شخصیتپردازی خوب کاراکترهای جدید آن و همینطور ارجاعاتی را که دارد هم اضافه کنیم. نمیخواهم چیزی از این جنبههای داستان بازی اسپویل کنم تا جذابیت آنها برایتان حفظ شود ولی در همین حد بدانید که باید خودتان را برای اتفاقات جالب و غیرقابل پیشبینی مختلفی در طول داستان بازی آماده کنید. در مجموع، داستان Gears Tactics حرفهای خیلی زیادی برای گفتن دارد و با اینکه در ابتدا همهچیز صرفا تلاش گیبریل و دوستانش برای کشتن اووکان بهنظر میرسد، ولی این مسیر آنقدر شگفتی و اتفاقات جالب دارد که بتوانیم بازی را اثری با داستان قوی مخصوصا در این سبک معرفی کنیم.
اما در یک بازی استراتژی تاکتیکی، عامل اصلی موفقیت یا شکست آثار توانایی آنها برای ارائه یک گیمپلی درگیرکننده است؛ جایی که Gears Tactics در آن هم تا حد خیلی زیادی سربلند بیرون میآید. اگر یکی از موفقترین آثار این ژانر یعنی XCOM 2 را تجربه کرده باشید، بهمحض شروع Gears Tactics متوجه الهامهایی که بازی از آن گرفته خواهید شد. از کلیت ساختار نوبتی بازی گرفته تا مکانیکهایی مثل Overwatch الهامگرفته از سری XCOM هستند که البته، اصلا اتفاق بدی هم نیست. چرا که اولا این الهامها از یک اثر خیلی موفق گرفته شدهاند و از آن مهمتر، اینکه اسپلشدمیج توانسته یک هویت منحصربهفرد هم به Gears Tactics ببخشد و کاری کند که بازی بههیچ وجه شبیه به یک کپی صرف از ایکسکام ۲ بهنظر نرسد.
کلیت روند بازی، به این خلاصه میشود که شما در مرحله باید تعداد خاصی از نیروهایتان را کنترل کنید و در قالب یک گیمپلی نوبتی، نیروهای دشمن را از بین ببرید و ماموریتهای مختلفی را هم به پایان برسانید. یکی از بهترین ویژگیهای Gears Tactics، آزادیعمل بالایی است که برای انجام مراحل در اختیار شما قرار میدهد. به این معنی که هرچند ابتدا و مقصد نهایی هر مرحله ثابت و مشخص است، ولی مسیری که این وسط شما برای رسیدن به موفقیت طی میکنید کاملا وابسته به شخص خودتان است و میتوانید به معنی واقعی کلمه استراتژی خودتان برای انجام وظایف محولشده در مرحله را تعیین کنید. برای مثال، شما میتوانید چینش نیروهایتان را به شکلی انجام دهید که در فاصله نزدیک با داشتن اسلحههایی چون شاتگان، قدرت شلیک بالایی داشته باشند و از این طریق ترسی از نزدیک شدن به دشمنان نداشته باشید. یا برعکس میتوانید با بردن چند اسنایپر به مرحله، از فاصله دورتر بلای جان دشمن شوید و البته که ریسک آسیبپذیر بودن در فواصل نزدیک را هم بهجان بخرید.
در واقع نکته اصلی در مورد روند Gears Tactics، همین بحث تنوع بالای استراتژی و تاکتیکها در آن است که باعث میشوند بازی بهنوعی حسی شطرنجمانند داشته باشد و مجبور شوید پیش از انجام هرکاری، بهعواقب مختلف آن و همینطور عکسالعملی که دشمنتان میتواند در نوبتش به آن نشان دهد فکر کنید. در واقع Gears Tactics، با فراهم کردن یک سری مکانیکهای کاربردی از مهارتهای خاص هر نیرو گرفته تا قابلیت Overwatch و موارد دیگر، دست بازیکن را باز میگذارد تا به هر شکلی که فکر میکند بهتر است مراحل را پیش ببرد و همین موضوع، در ترکیب با نتایج اکثرا منطقی که در پی تصمیمگیریهای بازیکن رخ میدهند، باعث میشود تا گیمپلی بازی در کل ساختاری منسجم و درگیرکننده داشته باشد.
روند بازی در عین حال که تاکتیکی و نوبتی است، سرعت بالایی هم دارداز طرف دیگر، درست است که Gears Tactics یک بازی استراتژی تاکتیکی است و مبارزاتش بهشکل نوبتی انجام میشوند، اما اسپلشدمیج به شکل واقعا جالب و خوبی آن روند پرتنش، خشن و سریع همیشگی مجموعه گیرز را هم در این بازی پیادهسازی کرده است. این جنبه از بازی به لطف ویژگیهایی مثل امکان کشتن دشمنان به روشهای خشن با استفاده از ارهکردن آنها از طریق لنسر یا ضربههای خشن تمامکننده که مزایایی هم مثل امتیاز اکشن بیشتر برای اعضای تیم دارند، رخ میدهد و جدا از آن روند کلی بازی هم در عین حال که نوبتی است، ولی سرعت بالایی هم دارد! تعادلی که شاید تا وقتی خودتان بازی را تجربه نکنید قبول کردنش سخت باشد ولی خب Gears Tactics توانسته چنین تعادلی را بهوجود بیاورد که واقعا هم ارزشمند است.
جدا از پیادهسازی خیلی خوب مکانیکهای استراتژی و تاکتیکی در بازی، یک جنبه خیلی خوب دیگر Gears Tactics سیستم ارتقای شخصیت و شخصیسازی آنها است. به مرور زمان، میتوانید گروهی متشکل از سربازهای مختلف را در کنار قهرمانهایی که دارید تشکیل بدهید و با بردن آنها به میدان نبرد، XP لازم برای ارتقایشان را بهدست بیاورید. نیروها در پنج دسته کلی Vanguard، Scout، Sniper، Heavy و Support دستهبندی میشوند ولی یکی از ویژگیهای خیلی خوبی که گیرز تکتیکس در سیستم ارتقای نیروها در نظر گرفته، این است که با وجود داشتن کلاس اصلی مشخص، شما میتوانید نیروهای هر کلاس را به شکلی کاملا متفاوت از هم شخصیسازی کنید. یعنی چی؟ یعنی اینکه وقتی وارد صفحه مهارتهای یک سرباز شوید، چهار مسیر مختلف را مشاهده خواهید کرد که هر کلاس در بازی، چهار مسیر منحصربهفرد خودش را دارد. حال فرض کنید شما دو نیروی ساپورت دارید؛ بازی این امکان را برایتان فراهم کرده تا یکی از آنها را به یک نوع ساپورت تبدیل کنید و دیگری را هم در مسیری متفاوت ارتقا بدهید تا هرکدام برای یک نوع مرحله مناسب باشند. حتی این امکان فراهم است تا ترکیبی از این مهارتها را انتخاب کنید که آن هم منجر به گزینههای بیشتری برای ارتقای نیروها میشود.
به همین ترتیب با شرکت در نبردها، انجام چالشهای هر مرحله و پیدا کردن صندوقهایی که در محیط دیده میشوند، تجهیزات مختلفی برای شخصیسازی سلاح، زره یا حتی مثلا نارنجکهای نیروها هم بهدست میآورید که با استفاده از آنها میتوانید نیروهایی را که به میدان نبرید میبرید، با مجهز کردن به لوازم قدرتمند قویتر کنید. حتی ارتقاهایی صرفا ظاهری و تزئینی هم وجود دارند تا بخش شخصیسازی و ارتقای کاراکتر Gears Tactics، بیش از پیش کاملتر و پرجزییاتتر باشد. ترکیب تمام این موارد باهم، باعث میشود تا در مجموع شاهد گیمپلی سرگرمکنندهای در بازی باشیم. اینکه بتوانیم به مرور نیروهایمان را به روشهای مختلفی شخصیسازی کنیم و از مهارتهای جالبی که برایشان باز کردهایم برای پیادهسازی استراتژیهای مختلف در طول مراحل استفاده کنیم، جذابیت زیادی به بازی بخشیده و اسپلشدمیج کارش را خیلی خوب در پیادهسازی یک روند تاکتیکی واقع و درست و حسابی در بازی انجام داده است. اما با در نظر گرفتن تمام این موارد، آیا Gears Tactics اثری تماما بدون ایراد است؟ خب راستش را بخواهید خیر!
اصلیترین مشکل Gears Tactics، به بحث مراحل آن مربوط میشود. بازی در سه اکت مختلف جریان دارد که اکت اول ۶ مرحله اصلی و اکتهای دوم و سوم هم هرکدام ۸ مرحله اصلی دارند. بدین ترتیب شاهد ۲۲ مرحله مختلف هستیم که البته در بین آنها، یک سری مراحل فرعی هم وجود دارند. این مراحل البته خیلی وقتها حالت اجباری پیدا میکنند و در بهترین حالت مثلا باید ۳ تا از ۵ مرحله فرعی موجود را حتما انجام بدهید تا به مرحله اصلی بعدی دسترسی پیدا کنید. خب تا اینجا همهچیز خوب به نظر میرسد و نوید یک بازی با گیمپلی طولانی را میدهد. مشکل اما از جایی شروع میشود که بدانیم با وجود تعداد قابلقبول مراحل، تنوع آنها خیلی بالا نیست. در اکت اول و مراحل اولیه بازی، این تنوع به مراتب بیشتر است و به سبب اینکه همهچیز تازگی دارد، به هیچوجه مشکلی را احساس نمیکنیم. ولی به مرور از اکت دوم به بعد و مخصوصا در اکت سوم، مراحل کلا به چند سناریو محدود خلاصه میشوند و خیلی کم شاهد خلاقیت خاصی در طراحی آنها هستیم. مثلا در نظر بگیرید که سه مرحله فرعی اجباری را به ترتیب شامل آزادی گروگان، فرار از بمباران ضمن جمعآوری صندوق و از بین بردن منبع انرژی دشمن انجام دادهاید تا به مرحله اصلی برسید. در اینجا طبیعتا انتظار تجربهای متفاوت را دارید ولی خب در عمل این مرحله هم صرفا یک سناریو آزادی گروگان دقیقا مثل همان مرحله فرعی است که تجربه کردید! این اتفاق متاسفانه در اکتهای دوم و سوم بازی مدام رخ میدهد و بهنوعی روند و ساختار مراحل بازی روی دور تکرار میافتد.
درست است که بهسبب جذابیت ذاتی کلیت گیمپلی بازی این مشکل آنقدر هم آزاردهنده نیست ولی بازهم اگر تنوع مراحل بیشتر بود یا حتی روند بازی کمی کوتاهتر میشد تا این مشکل تکراری شدن در این حد واضح نباشد، Gears Tactics در مجموع تجربه بهتری ارائه میکرد. نکته دیگری که باید در مورد بازی در نظر داشته باشیم، این است که هوش مصنوعی آن با اینکه به شکل کلی عملکرد بسیار خوب و رضایتبخشی دارد و در خیلی از مواقع بهترین کار ممکن را در برابر تصمیم شما اتخاذ میکند، ولی گاهی هم دچار باگ میشود و مخصوصا مثلا در مراحل فرار از بمبارانها، خیلی شاهد هستیم که نیروهای دشمن دقیقا در محل فرود بمبها قرار میگیرند و به راحتی از بین میروند! البته حتی با در نظر گرفتن همه این مشکلات هم در نهایت پس از تمام کردن Gears Tactics، یک حس کلی خیلی خوب در مورد تجربه بازی داشتم و با اینکه فکر نمیکردم این نسخه از گیرز بتواند آن تجربه لذتبخشی را که چند سال پیش از XCOM 2 داشتم تکرار کند، ولی بازی در عمل واقعا در ارائه تجربهای تاکتیکی عالی عمل میکند و به همین دلیل هم تجربهاش به تمام طرفداران این ژانر پیشنهاد میشود.
سری بازیهای Gears، معمولا همیشه از نظر بصری هم آثار ارزشمندی بودند و هستند و خب اسپلشدمیج باوجود سبک متفاوت Gears Tactics، این موضوع را در این نسخه هم رعایت کرده است. از این رو اولا بازی کیفیت بسیار بالایی در زمینه طراحی محیطها، شخصیتها و جزییات بهکار رفته در آنها دارد و از طرف دیگر توانسته آن اتمسفر خاص سری گیرز را حفظ کند؛ اتمسفری تا حدودی تاریک و ترسناک که باعث میشود حتی در زاویه دوربین کاملا متفاوت بازی هم بتوانیم آن حس تجربه کردن نسخهای از این سری را دریافت کنیم. به اینها دشمنانی متنوع، صحنههای سینمایی مخصوصا در ضربههای تمامکننده و کیفیت بالای بافتها حتی وقتی که دوربین حالتی نزدیک به شخصیتها پیدا میکند را هم باید اضافه کنیم تا متوجه شویم که سازندگان در ارائه گرافیکی زیبا در بازی کاملا سربلند بودهاند. متناسب با همین ویژگیها، Gears Tactics از نظر صوتی هم تجربه موفقی است و در مجموع تجربه شنیداری و دیداری خیلی خوبی را بهارمغان میآورد. البته نکتهای که بد نیست اینجا به آن اشاره کنیم، بحث فضاهای داخلی بناها در بازی است که هر از گاهی مخصوصا در مراحل جمعآوری منابع واضحتر میشود و در این بخشها، کمی دوربین بازی آزاردهنده است و باید با چرخاندن مدام آن به طرفین زاویهای پیدا کنید که بتوانید دید نسبتا خوبی نسبت به این قسمتها داشته باشید.
جزییات گرافیکی بازی دقیقا مثل نسخههای سومشخص آن عالی و چشمنواز استبا در نظر گرفتن این موضوع که Gears POP یک بازی موبایل بود، میتوان گفت که Gears Tactics اولین تجربه جدی مایکروسافت برای ارائه نسخهای از مجموعه گیرز در سبکی به غیر از شوتر سومشخص بهحساب میآید که خب نتیجه نهایی کار، کاملا امیدوارکننده و موفق است. Gears Tactics اثری با مکانیکهای گیمپلی بسیار جذاب است که هرچند تکراری شدن مراحل آن را نمیتوان نادیده گرفت، ولی حس کلی خیلی خوبی را به مخاطب منتقل میکند. همین مساله در ترکیب با این واقعیت که بهلطف در دسترس بودن بازی از طریق گیمپس میتوان آن را با هزینهای خیلی کمتر از قیمت واقعیاش تجربه کرد، باعث میشوند تا بتوانیم تجربه Gears Tactics را به تمام طرفداران مجموعه و همچنین علاقهمندان سبک استراتژی تاکتیکی پیشنهاد کنیم و با امیدواری بیشتری، منتظر دنباله این بازی یا حتی تجربیات فرعیمانند دیگری از مجموعه Gears در آینده بمانیم.