کتاب اسیر اثرمارسل پروست وترجمه: مهدی سحابی
جلد پنجم رمان در جستجوی زمان از دست رفته، اثر بزرگ مارسل پروست، کتاب
اسیر است. کتابی که زیبایی آن شما را شگفتزده خواهد کرد. این کتاب با
نقاشی «کافه تراس در شب» اثر ونسان ون گوگ شاید دلچسبترین و بهترین جلد از
رمان پروست باشد. اسیر در سال ۱۹۲۳ منتشر شد و نخستین کتاب از مجلدات
باقیمانده رمان است که پس از مرگ نویسنده آن به چاپ رسید.
پرداختن به
رمان در جستجوی زمان از دست رفته و معرفی آن در یک مطلب علاوه بر اینکه کار
سادهای نیست حق مطلب را نیز ادا نمیکند. چه بسا درباره این رمان
کتابهای بسیار زیادی هم نوشته شده ولی همچنان نکاتی وجود دارد که میتوان
درباره آن به بحث و گفتگو پرداخت و درباره آن تحقیق کرد. ما نیز در
سایت هر کدام از کتابهای این مجموعه را به طور جداگانه معرفی میکنیم
تا به این نویسنده و کتابش ادای احترام کرده باشیم. معرفی جلدهای دیگر
رمان را از طریق لینکهای زیر میتوانید مطالعه کنید:
جلد اول رمان: کتاب طرف خانه سوان
جلد دوم رمان: کتاب در سایه دوشیزگان شکوفا
جلد سوم رمان: کتاب طرف گرمانت
جلد چهارم رمان: کتاب سدوم و عموره
جلد پنجم رمان: کتاب اسیر
جلد ششم رمان: کتاب گریخته
جلد هفتم رمان: کتاب زمان بازیافته
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب اسیر اطلاعاتی کلی درباره این جلد آمده است:
در ساختار کلی اثر عظیم پروست کتاب اسیر ادامهی کتاب سدوم و عموره است همچنان که این مجلد خود ادامهی طرف گرمانت بود. اینجا نیز سیر و سلوک «راوی» در دو جهان درونی و بیرونی، در طول و در جستجوی زمان از دست رفته ادامه دارد. اما این بار، کل منظومه بر محور چهرهی آلبرتین میچرخد که میتوان او را نمادی دوگانه، هم از زندگی و هم از مرگ، دانست، اسیری که با همهی رامی و تن دادنش به تقدیر ماندن در قفس زرین خانهی «راوی» همواره چون زمان گریزان و دستنیافتنی است.
کتاب اسیر
بدون شک خواننده هم همراه با راوی در کتابهای قبلی بسیار سرخورده شده است. پی بردن به زوایای زندگی کسلکننده اشراف، انحراف اخلاقی و مشکلات متعدد آنان و همچنین همراه شدن این موارد با توصیفات بسیار طولانی نویسنده، صبر هر خوانندهای را لبریز میکند. به درستی این مسیر سخت به سفر دانته در دوزخ تشبیه شده است. اما اکنون دیر خواننده میتواند نتیجه صبر خود را ببیند و از کتاب اسیر نهایت لذت را ببرد.از ابتدای رمان تا به حال عشق به صورتهای مختلف در رمان ظاهر میشد. در همان ابتدا عشق سوان را خواندیم و سپس ماجراهای عاشقی راوی با دختر سوان را شاهد بودیم. در ادامه با دوشیزگان شکوفا و گل سرسبد آن یعنی آلبرتین آشنا شدیم. اما رابطه راوی با آلبرتین مقداری پیچیده بود و زیاد هم به آن پرداخته نمیشد. راوی درگیریهای دیگری داشت اما در پایان جلد سدوم و عموره، عشق میان راوی و آلبرتین در حال شکوفایی بود. مدت زمانی طولانی، آلبرتین هوش و حواس راوی را ربوده بود اما تلاش برای نزدیک شدن به آلبرتین با شکست روبهرو میشد تا اینکه سرانجام این دو بسیار به هم نزدیک شدند.
نتیجه این نزدیکی در ابتدای کتاب اسیر خودش را نشان میدهد و خواننده در اولین جملات این جلد میبیند که آلبرتین همراه با راوی زندگی میکند. مادرِ راوی برای مدتی به کومبره رفته تا در کنار عمه بزرگ باشد. راوی از این فرصت نهایت استفاده را برده و آلبریتن عزیز و دوستداشتنی را پیش خود آورده. آن بوسه شیرین کودکی را، که راوی از مادرش میگرفت، اکنون از آلبرتین میگیرد.
سراسر این رمان درباره رابطه راوی و آلبرتین است. لذتهای عاشقانه و صحنههای زیبایی در این جلد خلق شده که شاید بهترین نمونه آن، مشاهده خواب آلبرتین باشد. راوی لذت بیاندازهای از این کار میبرد و حتی بیدار شدن آلبرتین را هم عاشقانه زیر نظر دارد.
اما داستان به همین شکل پیش نمیرود و سختیها و مشکلات متعدد رفتهرفته خود را نشان میدهند. آلبرتین روحیهای آزاد و کنجکاو دارد و در خانه راوی نیز مدام به گوشه و کنار سرک میکشد و در جاهایی حاضر میشود که انتظارش نمیرود. البته با همه محدودیتها دوست دارد در کنار راوی و به نحوی زندانی او باشد. در مقابل راوی نیز در عذاب است که چرا نمیتواند با آلبرتین در هرجایی که دوست دارد حاضر شود. بدبینی و حسادت راوی در ادامه بیشتر از آن چیزی میشود که تصور میکنیم. در ابتدا به نظر میرسد که آلبرتین اسیر است اما وقتی عمیقتر میشویم، میبینیم که اسیر واقعی راوی است، در واقع راوی اسیر عشق و حسادت شده است.
راوی بارها این موضوع را مطرح کرده که دلش میخواهد به ونیز برود. شهر ونیز در نظر او یک جایگاه متعالی دارد و بسیار به آن فکر میکند اما حالا که به آلبرتین وعده ازدواج داده نمیداند چطور این کار را انجام دهد. حسادت هم همچنان پابرجاست و حتی بدبینی شدیدی هم به راوی روی آورده است.
دلم میخواست همین که خوب شدم به ونیز بروم، اما چگونه میتوانستم این کار را بکنم اگر با آلبرتین ازدواج میکردم، منی که چنان درباره او حسود بودم که در همین پاریس هم فقط برای این از جا میجنبیدم که با او بیرون بروم. حتی زمانی هم که همه بعدازظهر را در خانه میماندم فکرم با او به گردش میرفت، افقی دوردست و آبیگون رقم میزد، پیرامون مرکزی که من بودم منطقه گنگ، متزلزل و متحرکی پدید میآورد. (کتاب اسیر – جلد پنجم رمان در جستجوی زمان از دست رفته – صفحه ۳۵)
دیگر شخصیتهای رمان نیز – هرچند به شکلی کمرنگ – اما در این جلد حضور دارند و میبینیم که برخی از آنان نیز اسیر عشق شدهاند. به عنوان مثال مورل جوان را میبینیم که اسیر دو شارلوس است. دو شارلوسی که در جلد گذشته انحراف اخلاقی او را مشاهده کردیم و در این جلد نیز برخی دیگر از رفتارهای عجیب او را میبینیم.
همانطور که قبلا اشاره شد، راوی با عبور از هر مرحله در زندگیاش رشد مییافت و اکنون در سختترین مرحله از زندگی خود قرار دارد. در کتاب اسیر میبینیم که احساسات درونی راوی و جنبههای مختلف عشق با ریزترین جزییات به تصویر کشیدهاند. عاشق شدن به هیچ وجه ساده نیست و مشکلاتی که در مسیر وجود دارد همیشه میتواند چالشبرانگیز باشد. راوی نیز با مشکلات متعددی روبهرو است. مواردی که مارسل پروست از سختی روابط میان عاشق و معشوق ارائه میدهد بسیار دقیق و خواندنی است و حتی میتوان گفت، پروست عشق را دوباره معنا میکند و این بار همه جنبههای آن را به ما نشان میدهد.
درباره جلد پنجم از رمان مارسل پروست
تا به اینجای کار خواننده با پیچ و خم نثر پروست آشنایی شده و تقریبا از توصیفات طولانی و خستهکننده رهایی یافته و حال دیگر میتواند با خیال راحت مطمئن باشد هرآنچه که پیش رو دارد زیبایی است. اکنون خواننده دیگر میتواند همه ظرافتهای این کتاب را درک و از آن لذت ببرد. در این جلد حتی اگر نشانههایی از سدوم و عموره وجود داشته باشد به آن شکل خستهکننده نیست.تقریبا میتوان گفت عاشق همیشه حسود است. او میخواهد همه وجود معشوق از آن او باشد و بعید است بتواند این حسادت را کنترل کند. شاید از بیان آن خودداری کند اما در درون این حسادت را به شکلی قوی احساس میکند. و چه کسی بهتر از پروست که این حسادت را در بالاترین میزان خودش به ما نشان دهد. پروست در این جلد علاوه بر خلق لحظههای عاشقانه، که بسیار خواندنی هستند، به خواننده هشدار میدهد که اگر احساساتش را کنترل نکند، هرآنجه را که به دست آورده به راحتی از دست میدهد. راوی با همه مشکلات راه عشق درگیر میشود. از اسیر شدن خودش در چنگال عشق تا رشد عشق در درونش و سپس تصاحب معشوق. در تمام این مسیر نیز ما میتوانیم همراه او باشیم و هرآنچه را که تجربه میکند، تجربه کنیم. بیراه نیست اگر همه عاشقان را به مطالعه این جلد از کتاب مجبور کنیم!
اما در کنار عاشقانههای کتاب، موارد دیگری هم وجود دارد که میتوان گفت نقدهای مارسل پروست به هنر است. همانطور که میدانید او در کتابش مانند یک منتقد به همهچیز میپردازد و به شکلی حرفهای هنرهای مختلف را ریز زرهبین قرار میدهد. در این جلد نیز در قسمتی برای آلبرتین از نویسندههای مختلف و آثاری که خلق کردهاند صحبت میکند. تمرکز این قسمت از رمان بر روی «ادبیات» است و به خصوص برای افرادی که مطالعات گستردهای دارند بسیار میتواند جذاب باشد.
راوی در رمان برای آلبرتین شرح میدهد که «نویسندگان بزرگ هیچگاه جز یک اثر نیافرده، یا به بیان دیگر زیبایی واحدی را که به جهان آوردهاند در محیطهای مختلف انکسار دادهاند.» و در ادامه برای او از نویسندگانی مانند استاندال، داستایفسکی و تولستوی میگوید. شاید جالب باشد بدانید در این گفتگو در کنار اشاره به نقاشیهای مختلف اسم رمانهایی نیز آورده میشود که از جمله آن میتوان به کتاب جنایت و مکافات – کتاب برادران کارامازوف و کتاب جنگ و صلح اشاره کرد. امیدواریم این کتابها را خوانده باشید تا نظرات پروست را به طور کامل درک کنید.
همانطور که در کارهای ورمیر آفرینش جان خاصی، و همینطور رنگ خاصی برای پارچهها و مکانها را میبینیم، در کارهای داستایفسکی هم فقط آفرینش شخصیتها نیست، بلکه آفرینش انواع خاصی از مکانها و خانهها هم هست، واقعا که خانه قتل در جنایت و مکافات، با دوورنیک، به همان اندازه خارقالعاده است که شاهکار خانه قتل ابله، خانه تاریک و بسیار دراز و بلند و بسیار وسیع روگوژین که ناستازیا فیلیپوونا درش به قتل میرسد، نه؟ این زیبایی تازه و وحشتناک یک خانه، این زیبایی تازه و مرکب چهره یک زن، این است آن چیز یگانهای که داستایفسکی نصیب دنیا کرده. (کتاب اسیر – جلد پنجم رمان در جستجوی زمان از دست رفته – صفحه ۴۴۱)
در نهایت اینکه کتاب اسر بعد از مرگ مارسل پروست منتشر شد و نویسنده زمان کافی برای ویرایش آن را نداشت. پروست در هر بازخوانی با انجام ویراشهای مختلف، قسمتهایی را هم به رمانش اضافه میکرد اما برای این جلد و جلدهای بعدی فرصت این کار را نیافت. به همین خاطر اشکالاتی در متن کتاب و داستان وجود دارد که مترجم به آنها اشاره و موضوع را روشن کرده است.
قسمتهایی از کتاب اسیر
وقتی شنید که در آن زمان آلبرتین با من زندگی میکرد و فهمید که من این را از همه پنهان کرده بودم گفت که تازه میفهمد به چه دلیل من در آن دوره زندگیام هرگز دلم نمیخواست از خانه بیرون بروم. اشتباه میکرد. اما عذرش کاملا پذیرفتنی بود، زیرا واقعیت با آن که ضروری است یکسره قابل پیشبینی نیست، و کسانی که نکته دقیقی را درباره زندگی آدم دیگری میشنوند بیدرنگ از آن نتیجههایی میگیرند که وجود ندارد و در آنچه تازه دریافتهاند توجیه چیزهایی را میبینند که هیچ ربطی به آن ندارد. (کتاب اسیر – صفحه ۱۴)
در میان همه شخصیتهایی که فرد را میسازند، ضروریتر از همه آنهایی نیستند که نمایانترند. (کتاب اسیر – صفحه ۱۶)
هر طبقه اجتماعی آسیبشناسی خاص خودش را دارد. (کتاب اسیر – صفحه ۲۱)
شاید عشق چیزی نباشد جز پراکنش تکانهایی که در پی هیجانی جان را میلرزانند. (کتاب اسیر – صفحه ۲۶)
اگر نمیدیدمش آن روزم عاری از هدفهایی میشد که مِیلم به شادکامی میتوانست دنبال کند. اما افزونیِ شادمانیِ دیدن زنانی که تجسمشان پیشاپیش محال بود، در همان حال که خیابان و شهر و جهان را برایم هرچه خواستنیتر میکرد، این میل شدید را نیز در من میانگیخت که زود خوب شوم، از خانه – بدون آلبرتین – بیرون بروم و آزاد باشد. چه بسیار بارها وقتی زنناشناسی (که خیالم را میانگیخت) گاه پیاده و گاه با همه شتاب اتومبیلش از برابر خانهام میگذشت، رنج میبردم از این که تنم نمیتوانست نگاهم را که به او میرسید دنبال کند، و آن چنان که انگار از شکاف پنجرهام چون تیری به سوی او پرتاب شده باشد بر او بیفتد و راه را بر گریز چهرهای ببندد که برای من نوید شادکامیای را داشت که آن گونه در عزلت نشسته هرگز نمیتوانستم بِچِشم. (کتاب اسیر – صفحه ۳۴)
چیزهایی که اغلب بشوخی از آنها یاد میکنیم معمولا آنهاییاند که برعکس آزارمان میدهند اما نمیخواهیم این آزار را به روی خود بیاوریم، شاید با امید ناگفته برخورداری از این امتیاز اضافی که مخاطب، با دیدن شوخیمان باور کند که آنچه میگوییم حقیقت ندارد. (کتاب اسیر – صفحه ۳۹)
عشق اغلب چیزی نیست جز تداعی تصویر دختری با دل تپیدنهایی که از انتظاری بیپایان و بیهوده، و از بدقولی دختر خانم جدانشدنی است (که در غیر این صورت زود از او به ستوه میآمدیم). (کتاب اسیر – صفحه ۷۹)
خودِ رنج الزاماً آدمی را دچار عشق یا نفرت کسی که آن را برانگیخته باشد نمیکند: به جراحی که تنت را به درد میآورد بیاعتنا میمانی. اما در شگفت میشوی اگر زنی که چندی میگفته که تو همه چیز اویی، بیآنکه خود همه چیز تو باشد، زنی که دیدنش، بوسیدنش، نوازشش را خوش میداشتهای، با مقاومتی ناگهانی به تو بفهماند که در اختیارت نیست. این سرخوردگی گاهی خاطره فراموششده اضطرابی قدیمی را زنده میکند که میدانی برانگیزندهاش نه این زن، بلکه دیگرانی بودهاند که خیانتهایشان در همه گذشته است تداوم داشته است. وانگهی، در دنیایی که عشق فقط از دروغ زاده میشود و چیزی نیست جز نیاز عشق به این که دردش را همان کسی که برش انگیخته تسکین دهد، با چه جراتی میتوان خواستار زندگی بود، چگونه میتوان در مقابله با مرگ حرکتی کرد؟ (کتاب اسیر – صفحه ۱۱۰)
میکوشیدم به یادش بیاورم تا توصیفش کنم و همین زودتر محوش میکرد. (کتاب اسیر – صفحه ۱۴۶)
دروغ ضروریترین و رایجترین وسیله محافظت است. اما همین دروغ آن چیزی است که توقع داریم هرگز به زندگی دلدار راه نیابد، چیزی که تجسس میکنیم، بو میکشیم و همه جا مایه نفرت ماست. دروغ زیر و رویمان میکند، بتنهایی برای جدایی کافی است، به نظرمان بزرگترین خطاها در آن نهفته است، مگر این که چنان خوب نهفته باشد که به آن گمان نبریم. (کتاب اسیر – صفحه ۱۹۸)
تبعید به قطب جنوب یا قله مونبلان آنقدر آدمی را از دیگران دور نمیکند که اقامتی طولانی در چاردیوار یک کژی درونی، یعنی اندیشهای متفاوت با اندیشه دیگران. (کتاب اسیر – صفحه ۲۴۷)
کمتر چیزی به اندازه کلمات آدم را به حماقت میکشاند. (کتاب اسیر – صفحه ۳۳۲)
از سنی به بعد، از سر خودخواهی یا زیرکی، خود را به چیزهایی که از همه بیشتر میخواهیم بیاعتنا نشان میدهیم. اما در عشق، صرف زیرکی – که احتمالا همان خردمندی واقعی نیست – خیلی زود به این نوع دورویی وادارمان میکند. در کودکی، آنچه در خیالم از همه چیزِ عشق شیرینتر بود و به نظرم حتی جوهره عشق جلوه میکرد، این بود که در برابر دلدار آزادانه از مِهرم، از قدردانیام به خاطر خوبیاش، از آرزوی زندگی ابدیمان با هم، سخن بگویم. اما از تجربه خودم و دوستانم چه خوب به این نتیجه رسیده بودم که بیان چنان عواطفی به هیچ رو مُسری نیست. (کتاب اسیر – صفحه ۴۰۴)
میدانید که تولستوی خیلی از داستایفسکی تقلید کرده و خیلی از چیزهایی که بعدا در آثار تولستوی بتفصیل و با زبان شکوفا بیان میشود در آثار داستایفسکی به صورت فشرده، هنوز فشرده و عبوس، وجود دارد. (کتاب اسیر – صفحه ۴۴۵)
در حافظه هرچه بخواهی هست، حافظه نوعی داروخانه، یا آزمایشگاه شیمی است، که در آن اتفاقی دستت گاه به دارویی آرامبخش و گاه به زهری خطرناک میرسد. (کتاب اسیر – صفحه ۴۵۵)
مشخصات کتاب
- عنوان: در جستجوی زمان از دست رفته
- جلد پنجم: اسیر
- نویسنده: مارسل پروست
- ترجمه: مهدی سحابی
- انتشارات: مرکز
- تعداد صفحات جلد پنجم: ۵۲۵
- قیمت مجموعه ۷ جلدی – سال ۱۳۹۸: ۴۹۵۰۰۰ تومان
منبع: کافه بوک