کتاب زمان بازیافته اثرمارسل پروست وترجمه: مهدی سحابی
پرداختن به رمان در
جستجوی زمان از دست رفته و معرفی آن در یک مطلب علاوه بر اینکه کار سادهای
نیست حق مطلب را نیز ادا نمیکند. چه بسا درباره این رمان کتابهای بسیار
زیادی هم نوشته شده ولی همچنان نکاتی وجود دارد که میتوان درباره آن به
بحث و گفتگو پرداخت و درباره آن تحقیق کرد. ما نیز در سایت هر کدام از
کتابهای این مجموعه را به صورت جداگانه معرفی میکنیم تا به این نویسنده و
کتابش ادای احترام کرده باشیم. معرفی جلدهای دیگر رمان را از طریق
لینکهای زیر میتوانید مطالعه کنید:
جلد اول رمان: کتاب طرف خانه سوان
جلد دوم رمان: کتاب در سایه دوشیزگان شکوفا
جلد سوم رمان: کتاب طرف گرمانت
جلد چهارم رمان: کتاب سدوم و عموره
جلد پنجم رمان: کتاب اسیر
جلد ششم رمان: کتاب گریخته
جلد هفتم رمان: کتاب زمان بازیافته*توجه:
در این مطلب به معرفی جلد هفتم رمان – کتاب زمان بازیافته – میپردازیم و
فرض را بر این میگیریم که شما دوستان گرامی جلدهای قبلی این رمان را
مطالعه کردهاید. در اینجا شاید برخی از اتفاقات جلدهای قبل را مرور کنیم.
بنابراین اگر از ابتدا رمان را نخواندهاید و یا صرفا در حال کسب اطلاعات
درباره جلدهای مختلف رمان هستید و همچنین روی افشای داستان حساساید،
پیشنهاد میکنیم مطالعه این مطلب را به زمان دیگری موکول کنید.
پشت جلد کتاب اطلاعات مفیدی درباره این جلد از رمان آمده است:
زمان بازیافته، جلد آخر در جستجوی زمان از دست رفته، هم پایانبخش و هم اوج این منظومهی عظیم است. از یک سو کلیدی است که به یاریش جهان پروستی با همهی پیچیدگیها و ظرافتها و همهی ژرفای مفهومش به روی خواننده گشوده میشود و از سوی دیگر اوج پر از شور و هیجانی است که سرتاسر ساختار عظیم جستجو را همانند فینال یک سرود بلند موسیقایی به انجام و فرجام میرساند. در این کتاب پیش از رسیدن به مکاشفهی بنادین اصل جاودانگی نهفته در آفرینش هنری، واپسین منزلهای سیر و سلوک در جهان پر تب و تاب واقعیت و خاطره را پشت سر مینهیم: تصویرهای محشر گونهی جنگ در پاریس و مهمانی صورتکها در خانهی گرمانت. شهری گرفتار نفرین و محفلی در کام مرگ. از این کنفیکون فقط یک تن رستگار بیرون میآید: «راوی» که تازه رمز زندگی ماندگار را کشف کرده است و بر آن است که دست به کار شود. کار آفرینشی که شاید بیش از هزار شب طول بکشد. به شکرانهی این رستگاری، «راوی» مزدی را نیز همچون «سورپریزی» به خواننده ارائه میکند. اما خواننده مزد خویش را پیشتر گرفته است.
کتاب زمان بازیافته
آلبرتین
اسیر شد، گریخت و در نهایت فوت کرد. اما راوی همچنان در سفر و در جستجوی
زمان از دست رفتهاش است. مرگ آلبرتین در جلد قبل باعث خلق توصیفات دردناکی
شد که روی هر خوانندهای تاثیر خواهد گذاشت. چه بسا راوی را هم به مرز
جنون کشاند اما او تقریبا توانسته «فراموش» کند و از این درد هم بگذرد. در
این جلد میبینیم راوی دوباره سری به محفل دوستان اشرافی خود میزند و در
تلاش است مرگ آلبرتین را یاد ببرد.
شبی که زود از ژیلبرت جدا شده بودم در اتاقم در تانسونویل نیمههای شب از خواب بیدار شدم و در همان حالت نیمه خوابآلود صدا زدم: «آلبرتین!» (کتاب زمان بازیافته – جلد هفتم رمان در جستجوی زمان از دست رفته – صفحه ۳)
در ابتدای
کتاب زمان بازیافته با ژیلبرت – دختر سوان – روبهرو میشویم که همراه با
راوی در ویلایی در طرف سوان است. ژیلبرت که در ابتدای این رمان حاضر بود و
رابطه نزدیکی با راوی داشت اکنون همسر دوست دوست راوی یعنی روبر دوسنلو
است. به یاد دارید که طرف سوان هم عنوان جلد اول رمان است و هم به یک منطقه
جغرافیایی اشاره میکند. به این ترتیب ما در اینجا به نحوی به ابتدای رمان
بازمیگردیم. ضمن اینکه در این جلد متوجه راز پشت این «طرف»ها میشویم.
چرا که هر طرف بیانگر احساسات خاصی بودند.
در ادامه شاهد جنگ جهانی اول
هستیم که پاریس و کومبره را هم تحت تاثیر قرار داده. نابود شدن جاهایی که
راوی خاطرههای زیادی از آن دارد و سپس توصیف آنها از جمله زیباییهای این
جلد به شمار میرود. جنگ همچنین رنگ و بویی تازه به شهر و شخصیتهای کتاب
داده است. در همین زمان متوجه میشویم راوی مدت زمانی طولانی در یک
آسایشگاه بوده است.
همه شخصیتها در این جلد حضور دارند و نویسنده به
سراغ همه آنان میرود و تکلیفشان را مشخص میکند. بارون دوشارلوس را
میبینیم که مرحلهای تازه وارد شده و ما را به یاد جلد چهارم رمان
میاندازد. دوست نزدیک راوی روبر دوسنلو را میبینیم که در جنگ شرکت
میکند و در فردای بازگشت به جبهه کشته میشود. اشرافیهای رمان را
میبینیم که هرکدام به نحوی تغییر کردهاند و نهایتا ژیلبرت را میبینیم که
نقش پررنگتری ایفا میکند.
مارسل پروست با این جلد نشان داد که تا چه
اندازه هنرمند بزرگی است. تنها با خواندن زمان بازیافته متوجه میشویم که
پروست چطور همه جنبههای رمان از نظر ساختاری را رعایت و در نهایت شاهکار
خلق کرده است. در ابتدای انتشار رمان درباره ناقص بودن رمان در جستجوی زمان
از دست رفته و اینکه ساختار منسجمی ندارد سوءتفاهمهای زیادی وجود داشت
اما همه این موارد با انتشار جلد آخر رمان از بین رفت. مترجم کتاب در این
باره در مقدمه خود بر این جلد مینویسد:
یکی از سوءتفاهمهایی که نخستین منتقدان و نخستین خوانندگان جستجو اغلب دچار آن شدند و تا مدتها نیز باقی بود، و پروست اغلب خود را ناگزیر به پاسخگویی و رویارویی با آن میدید، این بود که گویا جستجو با همه عظمتش اثری فاقد سازمانمندی و ساختاری منسجم است، اثری آکنده از عمیقترین تاملات فلسفی و ظریفترین کاوشهای روانشناختی اما بدون نظمی از پیش تعیین شده، اثری حاوی برخی از موشکافانهترین و حیرتآورترین ریزهکاریهای ذهنی اما در نهایت «اتفاقی»، یعنی نگاشته شده به پیروی از کنجکاویها و نشیب و فرازهای تخیلی که بدون طرحی ثابت و منسجم و به تبعیت از انگیزههایی دلبخواهی و بالبداهه پیش میرفته است.
داریوش شایگان نیز در کتاب فانوس جادویی زمان درباره این موضوع مینویسد: زمان بازیافته، کلید دروازه عالم ناخودآگاه، آخرین گام طی طریق و منزل نهایی مسیر تلمذ، و سرآغاز وصول به مقصود و بازیافتن حقیقت است؛ تحقق وعدهای است که پروست از مدتها پیش، از زمان انتشار نخستین مجلد جستجو به خوانندگان سردرگمش داده بود و یقین داشت طرح دقیق رمان با این کتاب آشکار خواهد شد.
درباره جلد هفتم از رمان مارسل پروست
تردید
نداشته باشید که زمان بازیافته بهترین جلد از رمان هفت جلدی «در جستجوی
زمان از دست رفته» است. در واقع این کتاب چشم ما را بر روی همه مسائل رمان
باز میکند و خواننده دلش میخواهد از ابتدا، دوباره به خواندن کتاب مشغول
شود. کتابی که احتمالا در ابتدا از آن ترس داشت و جملههای طولانی و پیچیده
آن او را فراری میداد. ادبیات برای ما در این جلد دوباره تعریف میشود و
نکات ظریف اتفاقات، اکنون خود را برای ما آشکار میکنند.
در این جلد
مدام شگفتزده میشویم و با جملات و صحنههای زیبا روبهرو میشویم.
میتوان گفت تمامی این جلد نتیجهگیری است. نتیجهگیری از مسیر پر پیچ و
خمی که تاکنون همراه راوی طی کردهایم. پی میبریم که چه زمانهایی از دست
رفته و چه لحظههایی که از زندگی واقعی دور بودهایم.
در زمان بازیافته
زمان را دوباره کشف میکنیم و متوجه میشویم تنها در ادبیات است که
میتوانیم به شگفتی زندگی پی ببریم. در جلدهای ابتدایی کتاب شاهد بودیم که
راوی با وجود علاقه فراوان به نویسندگی توانایی نویسنده شدن را نداشت و
همچنان هم دغدغه بیاستعداد بودن را دارد. اما تفاوت در اینجاست که راوی
اکنون به ادبیات ایمان دارد. در نظر داشته باشید که راوی همیشه با هنر
پیوند داشته و دوست نویسنده بزرگی هم بوده ولی فقط پس از طی یک مسیر طولانی
است که به قدرت ادبیات ایمان میآورد. راوی اکنون زمانهای از دست رفته
خود را بازیافته است. ادبیات او را نجات خواهد داد.
ادبیات به ما میآموزد که به زندگی بیشتر ارزش بدهیم، ارزشی که خود نتوانستیم درک کنیم و تنها به یاری کتاب میفهمیم که چقدر عظیم بوده است. (کتاب زمان بازیافته – جلد هفتم رمان در جستجوی زمان از دست رفته – صفحه ۲۹)
بله درست است، راوی تازه زمان را بازیافته است. یک عمر برای راوی و هفت جلد برای ما طول کشید اما نهایتا هم راوی و هم خواننده کتاب بالاخره متوجه شد که زمان را میتوان از طریق ادبیات بازیافت. علاوه بر این خواننده در طول کتاب متوجه چیزی به نام «زندگی» میشود. زندگیای که احتمالا قبل از خواندن این رمان خیلی کم متوجه آن میشد. زندگیای که خوردن کلوچه یا بستن بند کفش و یا هر اتفاق ریز دیگر در آن جایگاهی نداشت. اما پروست به ما نشان داد که هر لحظه از زندگی میتواند شگفتی محض باشد.
با خواندن این کتاب دیگر «گذشته» به سادگی زمان گذشته نیست. گذشته بسیار بیشتر است و هر لحظه از آن میتواند یک دنیا باشد. همین موضوع درباره «حال» هم صادق است. هر لحظه از اکنون نیز میتواند یک دنیا باشد. اکنون دیگر مفهوم «زمان» در ذهن ما دستخوش تحول شده و به نحوی با پی بردن به این موضوع همه ما میتواینم جاودانه شویم.
همین که صدایی یا بویی را که در گذشته شنیده بودی دوباره، در آنِ واحد در حال و در گذشته بشنوی، صدا و بویی که واقعی است اما فعلی نیست، آرمانی است اما انتزاعی نیست، بیدرنگ آن جوهره دائمی چیزها که معمولا نهفته است آزاد میشود و «من» واقعی آدم که گاهی از مدتها پیش مُرده به نظر میآمد اما یکسره نمرده بود بیدار میشود، و با دریافت مائده ملکوتی که برایش آورده شده جان میگیرد. یک دقیقه آزاد شده از بند زمان انسان آزاد شده از بند زمان را در درونمان باز میآفریند تا آن دقیقه را حس کند. و قابل درک است که این آدم به شادکامی امیدوار باشد، حتی اگر به نظر نرسد که مزه ساده یک کلوچه منطقا بتواند آن شادکامی را توجیه کند؛ قابل درک است که برای چنین آدمی واژه «مرگ» مفهومی نداشته باشد: او که از زمان بیرون است از آینده چه ترسی دارد؟ (کتاب زمان بازیافته – جلد هفتم رمان در جستجوی زمان از دست رفته – صفحه ۲۱۷)
در جستجوی زمان از دست رفته اثر بزرگی است که امیدواریم با معرفی جلد به جلد آن شما را به خواندنش علاقهمند کرده باشیم. باید قبول کرد هرکسی توانایی خواندن طولانیترین رمان تاریخ را ندارد اما خوش به حال کسی که سعادت خواندن این رمان را دارد.
جملاتی از کتاب زمان بازیافته
جدایی طولانی گاهی در همان حال که کینهها را فرومینشاند دوستی را هم دوباره زنده میکند. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۴۵)
در نوجوانی، زمانی که هر آنچه را که به من گفته میشد دقیقا باور میکردم، با شنیدن این که دولت آلمان از حق دم میزد بدون شک این تمایل را میداشتم که ادعایش را باور کنم، اما از دیرباز به این آگاهی رسیده بودم که اندیشههای ما همیشه با گفتههایمان همخوانی ندارد. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۹۸)
سرنوشت از راههایی عمل میکند که بر ما آشکار نیست. گاهی از عیب انسان دونی استفاده میکند تا مانع تنزل مقام اعلای انسانی نیکدل شود. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۱۳۷)
با شنیدن فریاد راننده همینقدر فرصت کردم که خودم را بسرعت کنار بکشم و وقتِ پس رفتن پایم ناخواسته به سنگفرش پست و بلندی خورد که آن طرفش انباری بود. اما در لحظهای که تعادل خودم را بازیافتم و پا روی سنگی گذاشتم که کمی از سنگ کناریاش فرو رفتهتر بود، همه دلسردیام محو شد، و همان شادکامیای را حس کردم که در بلبک به نظرم آمد و پیشتر دیده بودم، از دیدن ناقوس خانههای مارتنویل، از چشیدن مزه کلوچه مادلن خیسیده در چای و از بسیاری احساسهای دیگری به من دست داد که در این کتاب از آنها سخن گفتهام و به نظرم آمد که آخرین آثار ونتوی چکیده آنها بود. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۲۱۰)
میشود زندگی را مبتذل بدانیم هرچند که گاهی بسیار زیبا به نظر رسیده باشد، چرا که دربارهاش بر اساس چیزی کاملا متفاوت با خودش، بر اساس تصویرهایی که هیچ چیز از زندگی در آنها نمانده قضاوت میکنیم و در نتیجه بیارزشش میدانیم. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۲۱۴)
نتوانستم از بلبک لذت ببرم، همچنان که از زندگی با آلبرتین، که به لذتش بعدا پی بردم. و جمعبندی دلسردیهایی که در زندگی دیده بودم و به این باورم میرسانید که واقعیت زندگی باید در جایی ورای حرکت باشد، سرخوردگیهای مختلف زندگیام را به شیوهای صرفا اتفاقی و پیرو شرایط مختلف زندگیام به هم نمیپیوست. خوب حس میکردم که سرخوردگی از سفر و سرخوردگی از عشق دو نوع متفاوت از سرخوردگی نیستند، بلکه جنبههای متفاوتیاند که یک ناتوانی واحد به تیغ این یا آن وضعیت به خودش میگیرد: ناتوانیمان از اینکه از طریق لذت مادی و اقدام عملی به تعالی برسیم. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۲۲۳)
غریزه میگوید که چه باید بکنی و هوش بهانه به دستت میدهد که نکنی. اما در هنر بهانهای در کار نیست، نیت و اراده به حساب نمیآید و هنرمند باید در هر آن گوش به فرمان غریزه خود داشته باشد، و از همین روست که هنر واقعیترین چیز، جدیترین مدرسه زندگی، روز جزای واقعی است. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۲۲۵)
در برابر اثر هنری به هیچ وجه آزاد نیستیم، به اختیار خودمان به وجودش نمیآوریم، بلکه از پیش در درون ما هست و باید آن را به این دلیل که هم ضروری و هم پنهان است کشف کنیم، چنان که این یا آن قانون طبیعت را کشف میکنیم. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۲۲۷)
تنها زندگیِ براستی زیسته، ادبیات است. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۲۴۵)
آنچه در زندگی محفلی خطرناک است آمادگی و گرایش به زندگی محفلی است. وگرنه این زندگی به خودی خود کسی را مبتذل نمیکند چنان که یک جنگ قهرمانانه هم نمیتواند یک شاعر بد را شاعری عالی کند. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۲۷۴)
مسأله فقط این نیست که برخیها حافظه خوبی دارند و برخی نه بلکه حتی در صورت تساوی حافظه هم خاطره دو نفر از یک چیز به یک شکل نیست. در حالی که یکی به رخدادی چندان توجهی نکرده دیگری از آن پشیمانیِ سختی در خاطر نگه میدارد، در عوض از این ماجرا گفتهای را به عنوان نشانهای خاص و مهرآمیز برای خود حفظ میکند که دیگری از دست میدهد و به آن حتی فکر نمیکند. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۳۳۶)
کتابم چیزی جز نوعی عدسی بزرگکننده مانند آنهایی نخواهد بود که عینکساز کومبره به مشتریانش میداد؛ کتاب من، که به یاریاش به خوانندگانم وسیلهای خواهم داد که درون خودشان را بخوانند. در نتیجه از ایشان نخواهم خواست که ستایش یا تحقیرم کنند، فقط این که به من بگویند که آیا همین است که من میگویم، آیا واژههایی که در درون خود میخوانند همانهایی است که من نوشتهام. (کتاب زمان بازیافته – صفحه ۴۱۰)
مشخصات کتاب
- عنوان: در جستجوی زمان از دست رفته
- جلد هفتم: زمان بازیافته
- نویسنده: مارسل پروست
- ترجمه: مهدی سحابی
- انتشارات: مرکز
- تعداد صفحات جلد هفتم: ۴۹۲
- قیمت مجموعه ۷ جلدی – سال ۱۳۹۸: ۴۹۵۰۰۰ تومان
منبع: کافه بوک